2
آخرین خبرها
دوشنبه 19 مهر 1395


نقدينه-  "امروز ساعت 10 صبح مرد." سرش رابه سمت اتاق کناری اش تکان داد و این جمله را یکباردیگر با حسرت و صدایی لرزان که تا مغزو استخوانت را می سوزاند تکرار کرد: "امروز ساعت 10 صبح مرد."

از دوستانش بود، یک زمانی در تنهایی های هم گل می گفتند و گل می شنیدند اما حالاهمان دوست، امروز ساعت 10 صبح مرد!
جا می خوری، چه قدر سخت،انگار که همه اینجا نشسته اند و منتظر. منتظر دیدن و رفتن نزدیکترین دوستان دوروبرشان و... منتظر رفتن خودشان برای همیشه.
دیواربه دیوار، اتاق به اتاق، تخت به تخت .
 اینجا که قدم می زنی انگار یک چیزی روی سینه ات سنگینی می کند، نفس کشیدن برایت سخت می شود، مرد یا زن ،احساساتی یا منطقی ، هرچه که باشی گونه ات نمناک خواهد شد از اشکی که معلوم نیست برای آینده خودت می ریزی یا دیدن کسانی که اینجا هستند .
اینجا آسایشگاه کهریزک است ... خانه سالمندان .
برای خودمان یا آنها
همان جایی که من و تو و ما از زندگی  درآن وحشت داریم .شاید همین وحشت است که از یادمان می برد، بدنیست یک وقت هایی، سر بزنیم به همه مادران و پدران دورافتاده از خانه خود ، به همه مادران و پدرانی که اینجا زندگی شان را سر می کنند به امید یک روز بهترو یا شاید هم به امید ....
روز بزرگداشت سالمندان، بهانه خیلی خوبی است، بهانه خیلی خوب برای وفای یک شرکت به مسئولیت های اجتماعی ، برای اینکه تنی چند از مدیران وکارمندان  شرکت کارت اعتباری ایران کیش، به نمایندگی از این شرکت، یادشان بیاید که باید قدردان بود ، قدردان همه آنهایی که روزی روزگاری برای خودشان کسی بودند، قدردان همه آنهایی که  برو بیایی داشتندو دوروبرشان پر بود از آدم ها ، قدردان همه آنهایی که پدرند و مادر، درست مثل پدر و مادر خودمان . قدردان همه آنهایی که نگاه هایشان دوست داشتنی است و لبخندشان یک دنیا ارزش دارد . قدردان همه آنهایی که وقتی میبیندشان می خواهید سخت آنها را در آغوش بگیرید بو بکشید و بگویید :"سلام پدر...سلام مادر... چه قدر دلم برایتان تنگ شده بود . "
یکی من یکی جورج واشنگتن
حالا ایران کیشی ها گل و کیک و شیرینی به دست، برای دیدار با این پدرو مادرها، به خانه سالمندان کهریزک سری زده اند ولی ای کاش کمی تاب می آوردند و اشک نمی ریختند.هرچند آدم، دست خودش نیست، منقلب می شوی وقتی به چشم می بینی  و کاری ازدستت بر نمیاید .
اتاق به اتاق سر می زنیم . از همان پیرمرد با در ودیوار پراز گل و عروسکش بگیرید تا آن کسی  که این روزها با پخش کلیپ تلگرامی اش کلی معروف شده ، به قول خودش در دنیا دونفر معروفند :"یکی من ، یکی جورج واشنگتن ."
مگر می شد به راحتی از آن عزیزی که در جوانی برای خود ورزشکاری بوده گذشت یا آن شاعری که برای تک تک بچه های ایران کیش در دفترچه ای شعر می نوشت . صف کشیدیم برای داشتن یک یادگاری خوب ازاو .
چه قدر خوب بود شنیدن خاطره های اروپا رفتن آن مهربانی که با ذوق و شوق آنهارا تعریف می کرد یا حرف های آن پدربزرگ  متولد 1303 که از روزگار رضاشاه می گفت ویا عکس گرفتن با کسانی که به معنای واقعی با همه وجود حس می کردی جای پدر تو هستند.
اتاق های 2،3،11!
اما ازاین راهروها که بگذری، پشت آن فواره آب وچمن های سرسبز که به ظاهر طراوت را یادآورمی شود، ساختمانی است عاری ازآن  طراوت ها. این ساختمان ساختمان مادر بزرگ های ماست، مادربزرگ هایی که روی تخت خفته اند .خیلی ها از سر جا یشان نیز نمی توانند تکان بخورند .
"اتاق های 2، 3، 11 را شیرو کیک ندهید "  این صدای پرستاری بود که سالهاست هر روز درمحیط اینجا کار می کند و صحنه های دردناک را به چشم می بیند همان صحنه هایی را که ما بابت چند دقیقه دیدنش گریه میکنیم  ... گویا مزاج این سه اتاق دیگر به این چیزها سازگار نیست . می گوید امروز 8 نفر فوتی داشتیم ! می گوید به طور متوسط روزی 2 نفر در این خانه فوت می کنند .
می گوید: "یک وقت هایی خیلی دلمان می گیرد برای آنهایی که برای همیشه می روند ... آخر سالها به آن ها عادت کردیم مثل عضوی از خانواده مان می شوند وبعد هم ..."
آخرش چه طور تمام می شود
دراین محیط غم زده ... فقط کم مانده بود ،صدای خانمی که زیارت عاشورا را می خواند و دورتا دور او را حلقه کرده اند بشنوی ...ازدل خالی می شوی .
و بازهم از خود می پرسی این اشکها برای خودم است یا کسانی که اینجایند .
 دیگر وقت رفتن است . وقت به دنیای بیرون بازگشتن . دنیایی که هنوز جای تحرک است و زندگی. اما همه سکوت کرده ایم ، فکر می کنیم ... فکر ....
 راستی آخرش چه طور تمام می شود ؟!

<###dynamic-0###>

تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه خبری نقدینه است.